انجمن دانشجویان سیاست و روابط بین الملل دانشگاه گیلان


انجمن دانشجویان سیاست و روابط بین الملل دانشگاه گیلان

آخرین نظرات

دولت در خاورمیانه

Sunday, 3 November 2013، 02:32 PM

در واقع از قرن نوزدهم به واسطه تحولات مختلف اجتماعی و صنعتی در غرب(اروپا و آمریکا)، این منطقه را آماج تحولات و تغییرات جدید کرد. شاید بارزترین تغییرات که جغرافیای سیاسی، هویت فرهنگی و سامان اجتماعی را دستخوش تغییر و تحول کرد شکل¬گیری صورتبندی جدید سیاسی تحت عنوان دولت ملت¬های جدید در قرن بیستم بوده است. این ساخت جدید سرزمینی،هویتی و اجتماعی که محصول شرایط خاص تغییر و تحول اروپا از قرن پانزدهم به بعد بوده است، الزامات جدیدی از جمله برابری شهروندان ذیل یک حکومت،شناسایی اصل حاکمیت سرزمینی با مرزهای مشخص ذیل چنین حاکمیتی و اجتناب از اصل عدم مداخله و تعقیب منافع ملی که در چارچوب مرزهای دولتی و به عنوان کشور تعریف و به رسمیت شناخته شده است، را ایجاب می¬کند.
اما تجربه نزدیک به یک قرن اخیر نشان می¬دهد که خاورمیانه دستخوش دوگانگی رفتار در چارچوب قواعد پیشین و الزامات جدید بوده است و همین مسئله منشاء منازعات متعدد بین دولتی و درگیری¬های داخلی و نارضایتی¬های متعدد قومیت¬ها و صاحبان مذاهب مختلف در داخل کشورها بوده است که از نظر اجتماعی و فرهنگی ناهمگن هستند. این نوشتار درصدد بیان این مسئله است که ریشه بسیاری از منازعات در خاورمیانه به صورت مستقیم و غیر مستقیم ناشی از وجود تعارض بین الزامات دولت مدرن و ساختارهای سنتی دیرین در این منطقه و از جمله عدم یا ضعف پایبندی به الزامات جدید در قالب به رسمیت شناختن منافع و امنیت ملی کشورهای منطقه است.
کلیدواژه¬ها:خاورمیانه،هویت ملی،جغرافیای سیاسی، دولت مدرن،منازعات منطقه¬ای،ایدئولوژی فراملی،ناسیونالیسم
تبیین و تحلیل
جغرافیای سیاسی کنونی خاورمیانه، تاریخی کمتر از صد سال دارد و اساساً محصول گسترش نظام دولت محور و به رسمیت شناخته شدن نظام دولت¬های ملی به عنوان بازیگران رسمی و اصلی در نظام بین¬الملل است. این تحول در خاورمیانه با فروپاشی امپراتوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول و سپس شکل¬گیری دولت¬های کنونی پس از به ویژه پس از توافقاتی مانند سایکس-پیکو و سن¬ریمو و سور... تحقق یافت که مردمان منطقه کمترین نقش را در شکل¬گیری و اجرای آنها داشتند. از این تاریخ خاورمیانه به تدریج تا اوایل دهه¬ی 1970، و استقلال رسمی برخی از واحدهای سیاسی تحت الحمایه بریتانیا در خلیج فارس شکل فعلی جغرافیای سیاسی خاورمیانه تکمیل و ساختار فعلی رسماً در نظام بین¬الملل و نهادهای حقوقی پذیرفته شد. این جغرافیای سیاسی دوره نوینی از تاریخ پرسابقه و طولانی این منطقه و پدیده جدید ساختار و سازمان سیاسی و اجتماعی مردمانی است که قرن¬ها در قالب¬ها و صورتبندی¬های سیاسی و اجتماعی متفاوتی به حیات خود ادامه می¬دادند. خاورمیانه برای قرن¬ها قلمروی امپراتوری¬ها و ملوک¬الطوایف¬های بوده است که غلبه اقوام و خاندان¬های مختلف و مذهب هویت اساسی آن را تشکیل می-داده است. از این رو، این ذهنیت تاریخی و هویت مردمانی بوده است که در این قلمروها زیست کرده¬اند و مرزها و حکومت¬ها تابعی از عوامل قدرت درونی منطقه و میزان توانمندی¬های حاکمان مختلف بوده و رسمیت و شناسایی ملی و هویت¬های زبانی و قومی در چارچوب هر یک از این قلمروها فقط در چارچوب سرحدات است و مرزهای سیال و خاندان¬های حاکم معرفی می¬شدند. بنابراین می توان گفت تا دوره¬ی معاصر هویت¬های رسمی مبتنی بر تاریخ و فرهنگ یا زبان و مذهب مشترک و با قلمروی به رسمیت شناخته شده امری غریب در این منطقه بوده است. اما چنان که اشاره شد تاریخ مدرن خاورمیانه تاریخ تشکیل دولت¬های مدرن با تعریف وستفالیایی و رسمیت بین¬المللی است. این دوره¬ی جدید و مطابق نظم و قواعد حاکم بر آن آن تعاریف هویتی، مرزی و حکومتی جدیدی ارائه را داده که یک سره با کل تاریخ این منطقه بیگانه بوده است.
همین مسئله یعنی تازگی و ناسازگاری ساختار جغرافیای سیاسی جدید و به ویژه تصنعی بودن مرزهای جدید که پس از پایان جنگ جهانی اول و به تدریج طی دهه¬های بعدی شکل گرفت هویت¬های مشخص در چارچوب و قالب مرزهای جدیدی تعریف شدند که می¬بایست الزامات جدید آن یعنی هویت رسمی مردم، حاکمیت دولت، مرزهای رسمی و دولت سرزمینی آن مورد تایید و توافق قرار گیرد. در این شرایط خطوط مرزی جدید مردمی را که قرن ها جزو یک سامان اجتماعی و هویت¬های پیوسته و همگن بودند، می¬بایست به اجبار شرایط جدید از هم جدا شدند در حالی که هیچ بهانه و تاریخی از لحاظ هویتی آنها را جدا نمی¬کرد، بلکه واحدهای قبیله¬ای و مذهبی و زبانی مشترکی داشتند که در درون قلمرو یک حکومت محلی و یا امپراتوری زیست می¬کردند. این مسئله از این جهت اهمیت دارد که یادآور می¬شود که مرزهای جدید نه براساس هویت¬های تاریخی و فرهنگ و یا زبان و مذهب مشترک که براساس یک تقسیم¬بندی تصنعی ساخته و پرداخته شده¬اند. این مسئله بعدها، یعنی پس از تشکیل دولت¬های جدید، به مسئله¬ای جدی در چالش¬ها و نزاع¬های بین دولتی و داخلی کشورهای منطقه خاورمیانه تبدیل شد.
به طور کلی ساختار سیاسی دولت ملت براساس اصولی سامان یافته است، همانند اصل حاکمیت،مرزهای رسمی و سرزمینی،حکومت و جمعیتی که شهروندان آن دولت بوده و قاعدتاً می¬باید از نظر حقوقی برابر بوده و تابعیت آن کشور را داشته باشند و از نظر بین¬المللی توسط دیگر واحدهای سیاسی یعنی دولت¬ها به رسمیت شناخته شده است. بر این اساس دولت واحدی سیاسی مستقل از نظر بین¬المللی و دارای قدرت فائقه داخلی است و هر گونه کنشی از جانب واحدهای بین¬المللی یا داخلی که نقض این دو خصلت دولت باشد نافی موجودیت،حقوق و هویت آن به عنوان یک واحد سیاسی خواهد بود و طبیعتاً به معنای متعارف تهدید محسوب می¬شود. بنابراین،در شرایط جدید دو دسته از عوامل که پیوند ناگسستنی با ریشه¬های فرهنگی،جغرافیای سیاسی، تاریخ و هویت و ساختار اجتماعی منطقه دارند منشاء بسیاری از چالش¬ها،نزاع¬های بین دولتی و داخلی کشورهای این منطقه شده است.
اول،هویت¬های چندگانه و فروملی، این عامل در واقع محصول تقسیم سرزمین¬های حاصل از تجریه امپراتوری عثمانی بود که بدون در نظر گرفتن واقعیت¬های منطقه و صرفاً حاصل توافقات کشورهای خارجی به ویژه بریتانیا و فرانسه بود. بدین ترتیب، جمعیت¬های زیادی در منطقه در حالی که یک ریشه ،زبان و فرهنگ مشترک داشتند در بین کشورهای مختلف تقسیم شدند و یا گروهی قومی در فراسوی مرزهای یک کشور که اقلیت به حساب می¬آمدند در کشور دیگر اکثریت را تشکیل می¬دادند و یا گروه-هایی قومی ناهمگن در یک کشور قرار گرفتند.کردها از جمله نمونه¬ای بارز از اقوام تقسیم شده در بین کشورهای ایران، عراق،ترکیه و سوریه هستند و لبنان شاهدی از وجود قومیت¬های و مذاهب مختلف ذیل یک کشور بوده که وضعیتی بسیار شکننده دارد و مدت¬های مدیدی درگیر جنگ داخلی بوده است. نمونه¬های اینچنینی در خاورمیانه در سطح و اندازه¬های مختلف متعدد است که در ادوار مختلف منشاء تهدید و نگرانی علیه کشورها و یا منشاء شورش و درگیری داخلی بوده¬اند. شیعیان در یمن و عربستان سعودی و بحرین، سنی¬ها یا اعراب در ایران،و... گونه موارد اغلب دستاویزی برای برخی دیگر از کشورها برای مداخله به بهانه دفاع از حقوق اقلیت قومی و یا مذهبی و یا برای تضعیف دیگر کشورها بوده و بخشی از منازعات بین کشورهای منطقه را رقم زده است.در واقع این شرایط خاص به ویژه اینکه در تضاد با ساخت دولت مدرن و به رسمیت شناخته شدن دولت دارای حاکمیت و برخوردار از سرزمین قرار گرفته بحثی جدی در منازعات بین دولتی و بی¬ثباتی¬های داخلی بوده است و البته تداوم چنین شرایط را هم اکنون نیز می¬توان دید.
نتیجه آشکار این وضعیت و پیامد آن ناشی از این امر است که مطابق تعاریف و شرایط جدید در خاورمیانه که قاعده حاکم بر نظام دولت¬ها در گستره بین¬المللی نیز می¬باشد این است که هر گونه جنبش داخلی و فروملی باید ذیل حاکمیت دولت تعریف شده و تابع قواعد و قوانین آن و نیز به دور از مداخلات سیاسی و امنیتی دیگر کشورها،منطقه¬ای و یا فرا منطقه¬ای، قرار گیرد. از این رو، چالش¬های درونی که از جانب گروه¬های مختلف که بسیاری در فراسوی مرزها ریشه داشته به عامل ضدامنیتی و مخل هویت و یا به طور کلی در جهت تضعیف سازمان دولت مستقر بوده و می¬باید با آن برخورد شود. به عبارت دیگر، وجود پیوستگی¬های قومی و زبانی در دو سوی مرزها، تمایلات توسعه¬طلبانه هویت جدید و دستخوش تغییر دولت¬ها و تا حدی قدرت نامتوازن در میان دولت¬های موجود برخی از عوامل جدی در ادعای ارضی و سرزمینی، تمایلات گروه¬های قومی داخلی به سوی همگنان در خارج از مرزها و یا مسبب دخالت دیگر کشورهای منطقه با انحاء مختلف و به بهانه¬های گوناگون بوده است.
بنابراین، به دلایل تاریخی و ساختار خاص فرهنگی و سیاسی منطقه¬ی خاورمیانه به ویژه ساخت جغرافیای سیاسی جدید آن بر زمینه¬ها و بسترهای نامتجانس از نظر هویت و یا ترسیم مرزها بر خطوطی که نه به لحاظ جغرافیایی و نه از نظر فرهنگی و اجتماعی قابل انفکاک و تقسیم نبوده با ساختار و سازمان اجتماعی جدید زمینه¬ساز چالش¬های جدید بوده که الزامات نظام دولت ملت به مفهوم وستفالیایی آن را به چالش کشیده و سبب ساز نزاع¬های درون منطقه¬ای بوده است. بنابراین، یکی از ریشه¬های تنازعات خاورمیانه در چند دهه¬ی اخیر یعنی از آغاز شکل¬گیری دولت¬های جدید، مغایرت¬های موجود بین الزامات دولت جدید و واقعیت¬های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مردم منطقه و ذهنیت تاریخی حاکمان منطقه از یک هویت تاریخی و شرایط جدید ناهمساز با آن بوده است. از این رو، دیده می¬شود که با وجود به رسمیت شناخته شدن دولت¬های جدید، مطابق با شرایط جدید نظام بین¬المللی و براساس نهادها و حقوق بین¬الملل موجود، اما به طور گسترده¬ای، اقدام به نقض همان اصول و قواعد شده است، یعنی کشورهای موجود به رغم پذیرش اصل سرزمینی بودن و حاکمیت مستقل دولت مداخله در امور داخلی دیگر کشور بوده است و حتی به رویه¬ی رایجی تبدیل شده است. مسئله دیگر در این راستا که ارتباط با ساخت دولت جدید داشته و ناشی از مرزهای جدید و هویت اجتماعی و فرهنگی کشورهای این منطقه است تشکیل حکومت¬های به دست اقلیت¬ها و یا اکثریتی است که بر خلاف تعهد یک دولت ملی به رعایت حقوق مساوی شهروندان و حق آنها در تعیین سرنوشت خویش در بسیاری از موارد دیده می¬شود که گروهی قومی یا مذهبی که قدرت حکومتی را در نظر گرفته¬اند با نادیده گرفتن حقوق سایر گروه¬ها که به ناگزیر در قلمرو یک کشور قرار گرفته¬اند زمینه¬ساز چالش¬های سیاسی و امنیتی و باعث شکل¬گیری و تداوم بی¬ثباتی سیاسی و تمایلات جدایی¬طلبانه و یا نزاع¬های داخلی و در کمترین حالت آن نارضایتی منجر به بی ثباتی سیاسی در بسیاری از این کشورها شده است. عراق در دوره صدام حسین، یمن، بحرین، عربستان سعودی سوریه، فلسطین و سرزمین¬های اشغالی، ترکیه و... نمونه¬های از این وضعیت و پیامدهای حاصل از آن است. به عبارت دیگر، تشکیل حکومت¬های قومی و مذهبی با حفظ همان نگرش¬ها که ناسازگاری روشنی با ساخت دولت مدرن و ملی دارد به عاملی اساسی در تداوم نزاع های بین دولت و داخلی در بیشتر کشورهای منطقه خاورمیانه داشته و دارد.
دومین مسئله که الزامات دولت در منطقه خاورمیانه را با چالش جدی مواجه می¬کند، دلبستگی جدی بسیاری از نخبگان و رهبران سیاسی و فکری کشورهای منطقه به ایدئولوژی¬های فراملی بوده است. در منطقه خاورمیانه تقریباً مقارن با تاسیس دولت¬های جدید و جغرافیای سیاسی نوین، ظهور و گسترش ایدئولوژی¬های فراملی نیز پدیدار شد. اگر چه برخی از این ایدئولوژِی¬های فراملی مدرن هستند اما در بسترهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی منطقه که پیوستگی¬های جدی بین بخش عمده¬ای مردمان آن وجود دارد و به طور خاص فاقد تاریخ، فرهنگ و نژاد جداگانه بوده و مرزهای ساختگی جدید بخش زیادی از آنها را با وجود همگنی و تجانس تاریخی و فرهنگی جدا کرده است، اهمیت پیدا کرده و زمینه¬ی مساعدی را برای ترویج و طرح چنین ادعاهای را فراهم کرده است.بنابراین، در قریب یک قرن اخیر دیده می¬شود که تمسک به چنین ایدئولوژی¬هایی یکی از مهمترین عوامل دگرگونی¬های سیاسی و اجتماعی در این منطقه و در بسیاری از موارد منشاء گروه¬بندی بین کشورها و نیز عامل نزاع¬های متعدد بوده است.
ایدئولوژی¬های فراملی بدون در نظر گرفتن مرزهای جغرافیایی و اصل حاکمیت مستقل دولت¬های جدید خواهان پیوستگی¬های هویتی و مرزی بوده است. این گونه تاثیرگذاری و ادعاهای ایدئولوژیک به ویژه برای کشورهای که مهمترین تهدید موجودیتشان ادعای بوده که ناقص اصل حاکمیت و قلمرو سرزمینی¬شان است به مثابه مهمترین تهدید امنیت ملی برای آنها تبدیل می¬شود و ناگزیر به عنوان یک منبع تهدید با برخورد کرده و یا از سویی دیگر برخی از کشورهای دیگر از آن به عنوان امکانی و فرصتی در اختیار گرفته و بر اساس آن به طرح همان ادعاها پرداخته که خود به گسترش دامنه¬ای از کنش و واکنش¬های فزاینده تبدیل شده و بر شدت و حدت آن افزوده و دوری از ادعاهای تنش¬زا را به وجود آورده¬اند. این مسئله برای بسیاری از کشورهای منطقه که مهمترین مسئله کشورداری آنها طرح جدید هویت ملی و تثبیت مرزهای سرزمینی و نیز اعمال استقلال سیاسی و فائق آمدن بر چالش¬های داخلی،به عنوان مهمترین اولویت و دغدغه ملی حکومت¬های جدید،به حساب می¬آمد،به مثابه تهدیدی هویتی و سرزمینی عمل کرده است. اثری که هنوز هم کماکان پایدار است و در روند تحولات و وقوع رویدادها می¬توان آن را دید. تاکید بر ایدئولوژی¬های فراملی¬گرایانه از سوی برخی رهبران و احزاب سیاسی و فکری منطقه هم منبع مشروعیت،هم ابزاری برای جاه¬طلبی-های سوداگرانه و هم وسیله¬ی ارضای نیازهای روانی قهرمان سازی و میل به رهبری نجات بخش امت و ملت در پس تجربه¬ی تحقیر عقب ماندگی و ذلت استعمار بوده است.در واقع این ادعاها دوگانگی هویتی و موجودیتی برای مدعیان و نیز کنشی مغایر تلاش¬های ملی¬گرایانه سرزمینی و دولت¬سازی جدید است. این مسئله زمانی اهمیت بیشتر پیدا می¬کند که تقریباً در بیشتر کشورهای منطقه زمینه زمینه های داخلی برای اثرگذاری چنین ایدئولوژی هایی وجود داشته که اصل حاکمیت و قلمروی سرزمینی را به چالش ¬کشیده و برخی از این ایدئولوژی¬های که به صورت جدی دگرسازی و غیریت سازی در مقابل هویت¬های متمایز در منطقه را نیز به دنبال داشتند. بیان این نکته اگر چه در قرن بیستم اهمیت جدی داشت اما در طی سال¬های اخیر نیز کماکان در قالب ایدئولوژی¬های جدیدی¬تری به صورت مداوم واجد همان تاثیرات و پیامدهای مغایر با اصل حاکمیت ملی و قلمرو سرزمینی بوده است.
از جمله مهمترین ایدئولوژی¬های فراملی¬گرایانه در قرن بیستم که در تحولات خاورمیانه به تاثیری عمیقی بر نظام روابط بین دولتی و تحولات داخلی کشورهای این منطقه را به دنبال داشته و کنش و واکنش های متعدد و مختلفی را در پی داشته است می¬توان به ناسیونالیسم قومی همانند پان عربیسم،پان ترکیسم،ایدئولوژهای مذهبی اسلام¬گرایی یا به تعبیر دیگر اسلام سیاسی در وجوه مختلف آن، و چپ¬گرایی انترناسیونال نام برد. این ایدئولوژهای فراملی¬گرا اگر چه در میزان شدت تاثیرگذاری و توانایی در ایجاد وفاداری¬های فراملی در میان جوامع مختلف منطقه متفاوت بوده است و در واقع با میزان شدت و تاثیر مختلفی همراه بوده¬اند، اما در مجموع به عنوان عواملی جدی در به چالش کشیدن هویت دولتی به معنای جدید آن عمل کرده¬اند و به تبع این چالش-های امنیتی،نظم منطقه دستخوش تغییرات در اتحادها و ائتلاف¬ها،روابط دوستانه و خصمانه میان کشورها جنگ داخلی،منازعات میان دولتی و... بوده است.
ظهور پان عربیسم شاید اولین و پررنگ¬ترین جلوه از این چالش¬ها برای بسیاری از دولت¬های منطقه بوده است. جنگ¬های اعراب و اسرائیل در سال¬های 1349،1967،1973، مهمترین نیروی پیش برنده آن که کشورهای مختلف عرب را درگیر آن کرده مبتنی بر ایدئولوژی عرب¬گرایی بود،اتحاد مصر و سوریه، نزاع¬ها بر سر رهبری جهان عرب، مداخله مصر در یمن، واکنش عربستان سعودی به جاه طلبی¬های پان عربیسم ناصر،نگرانی¬های اردن،عربستان سعودی و کشورهای منطقه خلیج فارس از گسترش این ایدئولوژی، کودتاهای نظامی در عراق،مصر،سوریه،لیبی .... ادعاهای رهبری جهان عرب توسط سرهنگ قذافی،مدعیات صدام حسین به طرح نمایندگی اعراب و در پی آن حمله به ایران و بعدها اشغال کویت و... بخشی از نزاع¬ها و ادعاهای را رقم زد که تنازع را در منطقه ادامه و گسترش داده است. این ادعاهای فراملی¬گرایانه در اولین مرحله و درجه اصل حاکمیت ملی و سرزمینی بودن دولت و به رسمیت شناخته شدن آن به عنوان واحدهای مجزا را با چالش مواجه می¬کرد که از سویی دولت های رقیب به عنوان تهدید تلقی شد و ناگزیر در مقابل واکنش¬ها را در مخالفت و یا طرح ادعاهای مشابه و یا این دسته ادعاها را روشن می¬کرده است. بدین ترتیب، حداقل در خاورمیانه عربی و مناطق پیرامونی آن مسئله ناسیونالیسم قومی عرب محرک بخش عمده¬ای از منازعات درون عربی و عرب- غیر عربی بوده است. این تاثیرگذاری با شدت و ضعف¬های تا اواخر جنگ سرد بر روابط کشورهای منطقه و افکار عمومی داخلی آنها سایه افکنده بود، هر چند از دهه¬ی 1990 .م بتدریج با افول این نوع از ایدئولوژی¬فراملی از دامنه تاثیرگذاری آن بر روابط کشورها کاسته شد اما باز هم منطقه خاورمیانه فارغ از ظهور و بروز انواعی از ایدئولوژی های ملت گریز و مرزشکن نبوده است. نمونه¬های برجسته¬ای از این نوع تمایلات فراملی را می توان در گرایش¬های مذهبی در قرائت¬های مختلف آن به ویژه در جریان¬های مانند بنیادگرایان اسلامی-سلفییسم و... یافت. این ایدئولوژی مذهبی اگر چه تاکنون هیچگاه به ایدئولوژی حکومتی تبدیل نشده است اما با گذار از مرزهای ملی و ترسیم مرزهای عقیدتی و هویت و مخالف با هویت¬های دولتی مستقر درصدد برهم زدن نظم موجود و جایگزینی نظم امت محور خود است. گسترش منازعات و جنگ و درگیری داخلی در برخی از کشورهای خاورمیانه بازتاب افکاری و ایده¬های است که نه حاکمیت دولتی را به رسمیت می¬شناسند و نه قلمرو سرزمینی آن را به عنوان یک واحد سیاسی. از این روست که نظام¬های سیاسی موجود در صیانت از موجودیت و رسمیت خود دست به سرکوب و انکار چنین افکار و گروه های می زنند و یا گاه برای تضعیف کشورهای دیگر به پروردن آنها مبادرت می¬نمایند شاید بی آنکه بدانند این چنین نیروهای ضد موجودیت خود را قدرت می¬بخشند و نظمی که از سویی دیگر درصدد حفظ و تداوم آن هستند به چالش می-گیرند.
نتایج و چشم انداز
بنابراین، به نظر می¬رسد که از جمله مهمترین عوامل ایجاد فضای عدم اعتماد،تهدید و ناامنی در میان کشورهای خاورمیانه که در بستر جدید ساخت دولت-ملت خاورمیانه تاثیر جدی به همراه داشته است،دو مسئله هویت¬های فروملی در دو سوی مرزها یعنی جهت¬گیری هویتی، سیاسی و سرزمینی مخالف دولت- ملت از سویی و دیگر ادعاهای فراملی به عنوان ایدئولوژی فراگیر در میان ملت¬های منطقه می باشد که دارای همان پیامدهای تهدیدزای ساختار جدید سیاسی در منطقه بوده و منشاء تهدید و بی اعتمادی در میان کشورهای منطقه شده است. این دو عامل که با وجود بسترها مساعد به نیروهای سیاسی و اجتماعی داخلی کشورها پیوند خورده است از جمله مبداء و منشاء عمده تنازعات نزدیک به یک قرن اخیر در خاورمیانه بوده است که هم ناشی از غیریت سازی و دگرسازی هویتی از سویی و هم ناشی از همسان¬سازی و یکسان انگاری هویتی و سرزمینی از سویی دیگر بوده است.
بنابراین، به نظر می¬رسد که اکنون پس از چندین دهه برخی از این ادعا فروکش کرده است و یا مدعیان آن در شرایط ایجاد چالش¬های جدید نیستند، کشورهای این منطقه با درس آموزی از چنین تجربه¬ی تاریخی و التزام عملی و عینی به آنچه که در گفتار بدان اشاره می¬شود و در حقوق بین¬الملل و نهادهای بین¬المللی بدان متعهد شده است عملاً پایبند بوده و به بازیگر رسمی دولت به مثابه آخرین شکل سازمان و سامان اجتماعی و سیاسی موجودیت دولت در منطقه پایبند بوده و به آن متعهد بمانند. شاید با وجود شناخت این فرض و پایبندی به آن است که منشاء ناامنی در منطقه که مرزهای جغرافیایی و هویتی را در می¬نوردد تحلیل رفته و تضعیف می گردد. در این شرایط حداقل اندکی از جو بی اعتمادی و مداخلات در امور داخلی دیگر کشورها کاسته شده و با پذیرش واقعی اصل حاکمیت و محترم داشتن آن، کشورها ضمن عدم ایجاد فضای امنیتی و معمای امنیتی ناشی از آن فضای اعتماد را رقم زده و در پی و در پی بهبود روابط با یکدیگر باشند.
مصطفی کرمی
منبع:خبرگزاری فارس

  • .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">