برای بازدید از کانال ما در تلگرام روی لینک ما در تلگرام در قسمت پیوندها کلیک کنید.
دریافت
توضیحات: دکتر انصاری، سجاد بهرامی مقدم
جمهوری خلق چین بر میراثی از پادشاهی سرزمین میانه، و از طرفی متعلقات سیاسی، اقتصادی و هنجاری برآمده از تطور تحولات بطئی اروپایی شکل گرفته است که به پیدایش نظام وستفالیایی و سپس گسترش جهانشمول آن انجامیده است. چین برای قرن¬ها، تا میانه قرن نوزدهم با تمدنی در مقیاس و منزلت خود بطور اساسی درگیر نشده بود. برای قرن های متمادی، چین به مثابه تمدنی درخود، حیات داشت که روابط گسترش یافته ای با دنیای بیرونی نداشت. دریاهای پیرامون شرقی و جنوبی، استپ ها و بیابان های شمال غربی، کوهستانهای هیمالیا و فلات تبت حائل هایی طبیعی بودند که ارتباط چین را با تمدن ها و دیگر جوامع کهن آسیایی محدود می کردند. علاوه بر آن در طول تاریخ، امپراتوری چین تمایلاتی جهان گشایانه در مقیاس جهان گشایی امپراتوری مغول، یا دیگر جهان گشایان نداشته است. در واقع بطور کلی مرکز ثقل قدرت سیاسی امپراتوری چین در مرکز سرزمین اصلی چین کنونی متمرکز بوده است که در پیرامون آن جوامع کوچکتر و غالبا ضعیفتری می زیستند که از طریق نظام خراجگزاری مشروعیت اقتدار امپراتوری چین را می پذیرفتند. برای قرن ها باور غالب چینی ها بر این بود که به مثابه تمدنی ازلی و شکوفا در احاطه دنیایی از بربریت جای گرفته اند که نه چیزی برتر از تمدن چین در آن یافت می شود و نه این قابلیت را دارد که بتواند از دستاوردهای تمدن باشکوه چین بهره مند شود. در واقع امر نیز چین از پویاترین جوامع محسوب می شد، بطوریکه برای نمونه، برآورد می شود که در سال 1800 میلادی، حدود 33 درصد از تولید ناخالص جهان را داشته است و بطور کلی در طول هجده قرن یعنی تا قرن نوزدهم میلادی، منزلت اقتصادی چین از منزلت هر جامعه اروپایی والاتر بود. چین در چنین منزلتی از اواخر سده هجدهم توجه تجار و بازرگانان اروپای غربی را به خود جلب کرد، پیش تر نیز امپراتوری های استعماری جنوب اروپا که تا دوردست در آمریکای لاتین و آسیا پیشروی کرده بودند به مرزهای چین رسیده بودند
واقعیت سیاست بین المللی برای هر دولتی حیات در دنیایی بی رحم، پرمخاطره و نامطمئن است. در چنین دنیایی، بی اعتمادی دولت ها نسبت به نیات و مقاصد یکدیگر پیامد گریزناپذیر فقدان حاکمی توان مند و بی طرف بر فراز همه دولت ها است. در چنین محیطی دولت های قدرتمندتر قابلیت هایی بیشتر برای تاثیرگذاری بر امور بین المللی دارند. بطوریکه ریشه سلطه غرب در طول بیش از دو سده گذشته بر بخش چشمگیری از امور بین المللی را باید در میزان قدرت دولت های غربی در مقایسه با دیگر دولت ها تلقی کرد. این سلطه، ریشه در تحولاتی دارد که تا قرن نوزدهم سبب دگرگونی قاره اروپا شد. این دگرگونی عمیق حاصل ترکیبی از عوامل صنعتی شدن، ایدئولوژیهای مترقی و فشار رقابت بین المللی در بین دولت های غربی بود که جهان را از یک جهان چند مرکزی، که فاقد یک قدرت مسلط بود، به یک نظم مرکز پیرامونی تغییر داد، و با توجه به میزان بسیار بیشتر قدرت اقتصادی و نظامی که دولت های غربی کسب کرده بودند، غرب در مرکز ثقل این نظم بین المللی قرار گرفت.
چنین تمرکزی از منابع قدرت در غرب، تا پیش از آن بی سابقه بود. چندی پیش از آن در سال 1800 میلادی، تولید اقتصادی چین بعنوان جامعه ای آسیایی، هفت برابر انگلیس بود
http://www.farsnews.com/13950218001665